
من یکی از تارگتهای امسالم بی دولوپر بودن بود، یعنی قرار بود به عنوان برنامهنویس اندروید در جایی مشغول بشم و درآمد داشته باشم. فکر میکردم مسیر سادهای باشه اولین اقدامم اینجا بود که کمی راجع بهش نوشتم: من دانشجویی هستم که میخوام کار کنم، نه دولوپری که درس میخونه.
پاره وقت بودن، نبود تخصص کافی، به روز شدن تکنولوژیها، نداشتن نمونه کار کافی و خیلی ازعوامل دیگه باعث میشد پیدا کردن کار واقعا سخت بشه یعنی برای مصاحبههای زیادی شخص مناسب نباشم.
اما خب بخش اصلی تارگت امسالم بود وقتی یک تارگتی ست میشه باید تیکش رو بزنم، سر همین چندین دفعه هر چند ماه در میون اقدام میکردم کلا کمی معروف شدم که همیشه مصاحبه دارم اما خب نمیدونم چرا یه چیزی ناقص بود همیشه که نمیذاشت من شاغل بشم. البته یه دفعه هم شاغل شدم.
وقتی خسته میشدم به این فکر میکردم پس تارگت اصلی چی؟ اون قسمت رزومه رو بهتر کنم چطور میشه؟ این سورس رو پابلیک کنم چطور؟ اپ جدیدی بزنم تاثیر داره؟ من از همهی توانم استفاده کردم؟
گذشت الان وسط امتحاناتم یعنی اواسط دی ماه و من تونستم بعد ۹ ماه یه جایی که دوست دارم همه مصاحبه هارو قبول بشم اما همچنان به دلایل نامعلومی شاغل نشم ولی راضیم که در حد توان اون زمانم انرژی گذاشتم، البته هنوز دو ماه فرصت دارم.
(وقتی مصاحبههارو قبول شدم با خوشحالی این متن رو نوشته بودم و منتظر بودم قطعی بشه تا انتشار بدم اما نشد. ادیت کردم و نوشتم دو ماه فرصت دارم. الان تو ماه آخرم و تارگت زده شد و اشتراک میذارم)
نمیدونم باید پاس بشم
یک ترم قبل مجازی شدن با خونه تماس گرفتم و توضیح دادم از وضعیت که شرایط اینطوره و فلان و بهمان، نتیجهگیری اینطور شد در حالت اول من مشروط میشم، اما تلاش میکنم نشم. در حالت دوم من تلاش کردم و مشروط نشدم اما ۴ تا درس رو قبول نمیشم. بعد توجیه کردم و پایان مکالمه.
دو روز مونده بود به امتحان، امتحان اول ریاضیات گسسته بود _ فردا هم با همون استاد امتحان ریاضی مهندسی دارم :)) _ و من دو جلسه شرکت کردم _ باور کنید این دفعه بابت مجازی بودن یه جلسه هم شرکت نکردم _ و از طرفی رویداد لاگ کت هم تو کارخانه نوآوری بود که شدیدا دوست داشتم شرکت کنم، رفتم رویداد لاگ کت رو و برگشتم.
چند ساعت قبلش هم تصمیم گرفته بودم نمیشه دروس رو بیوفتم، از مشروط شدن هم متنفرم بر خلاف پسرا، چه کنم چه نکنم به این فکر کردم این کل توان منه؟ بعد یه برگه گرفتم و یه سیستم چیدم بعد شروع کردم به خوندن نمیدونم چطور ولی باید میخوندم ذهنم آماده نبود اصلا ولی هزارتا ترفند زدم و خوندم، یه حالت سومی به وجود اومد که منطقی نبود اما انجام شده بود، تمام دروس رو قبول شدم و چند نمره افزایش معدل داشتم.
اگه من امسال شاغل نشم یا اون ترم قبول نمیشدم کمتر ناراحت میشدم و رضایتم رو داشتم رنج و سرزنش کمتر میشد، چرا که من تلاشم رو کردم اما نشد یا دیر بود. حداقل در اون تایم اضافهای که داشتم تلاشم رو کردم و از خودم پرسیدم این تمام تلاشم بود؟
به نظرم ما بالرینهای زندگی هستیم که باید تو هر تارگتی که داریم براش میرقصیم و نمیرسیم ببینیم رو نوک انگشت پاهامون ایستادیم یا نه، نوکترین حالت ممکن و بعد دستمون رو سمت تارگتمون ببریم اگه نشد اونوقت میتونیم بگیم «فعلا» نتونستم :))
اینها هم مرتبط هستن دوست داشتید نگاه کنید:
رها
۱۴۰۰/۰۱/۲۱ - ۵:۴۹ ب٫ظتو ویرگول یکی از پست هاتو اتفاقی دیدم و خیلی با نوشتنت کیف کردم !! امیدوارم همیشه سر حال باشی
مهدی درویشی
۱۴۰۰/۰۱/۲۱ - ۸:۱۵ ب٫ظسلام رها، چند سالی میگذره از نوشتههای ویرگول و کلا اولین بار بود مینوشتم احتمالا چیزی از اونجا بخونم میگم اینارو کی نوشته :))) ممنونم ازت و خوشحالم که اینجایی!