
اون زمانها که سنم دو رقمی نشده بود دوست داشتم تهران باشم، علت خاصی هم نداشت یعنی درکی از علتش نداشتم اما این یک ویژن بود که تو ذهنم بود. منظورم از بودن زندگی تو اونجا بود واقعا درک نمیکنم هدف یه بچهی چند ساله برای این رویاش چیه اما این چیزی هست که خاطرمه.
کمی بزرگتر که شدم با سیستم بودم، کلا با سیستم. نصف وقتها بازی میکردم و نصف زمان دیگهم رو تو کنترل پنل ویندوز میگشتم تا چیز جدیدی کشف کنم ویژنم شده بود که کاش کنترل پنل رو کامل یاد میگرفتم
راهنمایی که رسیدم کنترل پنل ویندوز رو یاد گرفته بودم و تا حدی با سیستم اوکی بودم با فتوشاپ آشنا شدم، همیشه بین مجلهها و سایت پرشین جی اف ایکس میگشتم تا یه تکنیکی یاد بگیرم و پیادهش کنم و ویژن شده بود ترکیب تصاویر.
تو فتوشاپ به حدی رسیدم که کاملا راضی بودم و دبیرستان کل خواستهم خرید لپ تاپی که میخواستم شد، به هر کدوم که میرسیدم درگیر هدف جدیدی میشدم هر چی جلوتر پیش میری هدفها بزرگتر و دست نیافتنیتر میشه. المپیاد رو رد کنم، کنکور قبول بشم، اندروید یاد بگیرم، فعالیت خارج دانشگاهی داشته باشم، بتونم فریلنس کار کنم، شاغل بشم، تو انجمنها فعالیت کنم، کتاب بیشتری بخونم. تو هر مقطعی خواستهای بود که تو مقطع بعدی بهش رسیدم و عوضش میکردم
وقتی این مسیر طی میشه چند فیچر جدید برام آنلاک میشه و بعد یه مدتی زندگی برام بی معنی میشه و این فرایند برای یک انسان کاملا طبیعیه، باید برم سمت چیز دیگه که ناتوان باشم برای رسیدن بهش.
چرا؟ چون زندگی چیزی برای کشف کردنه ما باید مهاجرت کنیم تا یه سنی. هر کس برداشتی از زندگی داره اگه حتی فکر میکنید زندگی رنجه باید در اون رنج برای خودتون معنایی پیدا کنید. این مهاجرت، امید رو میسازه و بدون امید زندگی ارزش ادامه دادن نداره.
گاهی منم خسته میشم از این سفر، اما نمیتونم رهاش کنم اگه زندگی رو فرآیند فرو رفتن در یه سیاه چاله ببینیم که نمیدونیم ته اون به چه چیزی میرسه رها کردن این فرآیند و سفر، مثل رها کردن طناب میمونه، پرت میشی تو جایی که نمیدونی و زندگی تو رو سوق میده به ته جایی، نه سفرت.
من کل زندگی مهاجر بودم، از رویایی به رویای دیگر.
فاطمه نوروزی
۱۳۹۹/۱۱/۱۸ - ۹:۰۴ ب٫ظاین پست رو خیلی قبل نوشتین اما من الان می خونمش.این تیتر وسوسه انگیز من رو مجاب کرد تا تهش بخونم هر وقت خیلی درگیر زندگی و کار و فضای دیجیتال میشم میام اینجا و پست هاتون می خونم به نظرم دغدغه های یکسانی داریم
مهدی درویشی
۱۴۰۰/۰۱/۱۰ - ۸:۱۷ ب٫ظمن کلا کامنتهارو معمولا زود جواب میدم یکم هندل کردن اتفاقات اخیر سخت شده بود بابت همین با تاخیر جواب میدم
تایتل این نوشته رو تو بیو یکی از بچههای فتوشاپ دیده بودم دلم میخواست راجع بهش بنویسم، احتمالا نوشته به جذابیت تایتلش نیست ولی دوست داشتم بنویسم راجع بهش :))
آره به نظرم دغدغههای یکسان و شرایط نسبتا یکسانی از بعضی جهات داریم، مرسی که میخونی اینجارو و ببخشید بابت تاخیر تو جواب دادن.