مهدی درویشی

سوءاستفاده از خطاهای شناختی مغز

مقدمه: اگه از من بپرسید یکی از ویژگی‌هایی خودت که دوستش داری چیه میگم خطاهای شناختی مغزم، فکر می‌کنم علت بوجود اومدن دسته‌ی در ستایش مهدی در اصل خطاهای شناختی بود، من خیلی از کارهام رو به این صورت پیش می‌برم، کارهایی که برای انجامشون تنبلی می‌کنم، اهمال کاری دارم، توانایی انجامش رو ندارم یا مجبور انجام بدم و در حالت کلی‌تر چالش‌هایی که پیش روم قرار می‌گیره، قبلا کمی راجب خطاهای شناختی تو نوشته‌ی مغز ما ناقص است گفته بودم و تو پست سکه‌های دو روی بدون برنده راجب استفاده‌ از هر دو سمت سکه گفتم، این‌جا از استفاده‌هایی که حتی مغز ناقص می‌تونه برامون داشته باشه می‌گم.
پیش نوشت: بهتره قبل از خوندن این نوشته، مطلب راجب سکه و ناقص بودن مغز رو بخونید.

داستان‌سازی و روایتگری

هراری توی کتاب انسان خردمند از ریشه داستان و علاقه‌ی ما به داستان گویی و شنوی می‌گه و این قضیه در دنیای امروزی هم کاربردهای زیادی داره، ما برای معرفی محصول صرفا نیاز نیست روی ویژگی‌های اون متمرکز بشیم چرا که انسان‌ها به داستان محصول، استارتاپ علاقه‌ی بیشتری دارن و خب کم نیست دوره‌های روایت‌گری چرا که ما یه داستان رو می‌تونیم به چند شکل متفاوت روایت کنیم.

علاقه‌ی ما به اخبار کمی به علاقه‌ی ذهن داستان‌گوی ما بر می‌گرده که خانم صفائی این‌جا به خوبی قضیه این روایت رو روایت کرده، سال پیش بود که کتاب مغز کامل نو دنیل پینک رو خوندم اون‌جا دنیل پینک از اهمیت داستان، روایتگری، همدلی و چیزهای دیگه‌ای که برای زندگی و دوام آوردن توی عصر اطلاعاتی نیاز داریم می‌گه و این روزها روایتگری رو می‌شه یکی از عوامل اکتسابی برتری دونست. بعدا شاید راجب روایتگری بیشتر بنویسم.

امتحانات ترم دوم

ترم دوم وضعیت خوبی نبود و سر خیلیا از کلاس‌ها حاضر نبودم، از طرفی سرکارم می‌رفتم و وضعیت خواب و .. هم افتضاح‌ترین وضع ممکن بود، بعضی صبح‌ها بعد ده دقیقه خوابیدن آلارم به صدا در میومد تا برم کلاس و در اون حالت با تمام وجود حس می‌کردم گاهی اقدام، استقامت و اراده برای چیزهای مثبت باعث نتیجه‌ی منفی می‌شه و ادامه‌خوابم رو ادامه می‌دادم؛ خوابگاه بودن باعث می‌شد سبک زندگی نداشته باشم، یک ماه فینووا بودم، یک هفته بابت استارتاپ ویکند ایلام بودم، شنبه‌ها پژوهشگاه نیرو بودم، درگیری برای پیدا کردن کار، آذر ماه، جستجو برای پیدا کردن خونه دانشجویی، رفت و آمدهای شمال به تهران و کلی مسائل دیگه که نظم دادن به اون‌ها و حفظ سلامت جسم و روان شاید از مدیریت استارتاپ‌های امروزی سخت‌تر باشه.

این‌ها باعث شده بود که گرفتن قبولی در این ترم به کار سختی تبدیل شده باشه،‌ به طوری که قصد ترک تحصیل هم جدی شده بود اما تصمیم در لحظات سخت معمولا چیز مسخره‌ای هستن و احتمالا تحت تاثیر خطاهای شناختی می‌تونن باشن، هفته‌ی قبل از امتحان گوشی رو گرفتم و زنگ زدم به خونه و با توضیح دلایل گفتم این ترم امکان مشروط شدن زیاده، برنامه این‌طور که در درجه اول سعی می‌کنم مشروط نشم، در درجه دوم سعی می‌کنم واحدارو پاس کنم، در درجه سوم قبولی دروس بدون مشروطی که دور از تصوره، وقتی قطع کردم به این فکر می‌کردم چه چالش جالبی می‌تونه باشه و خب یه داستان از قبل داشتم که به شکل زنجیره در اومده‌: من تا حالا درسی رو نیوفتادم و البته باید بدونید سال دوم هنرستان ادبیات رو ترم اول ۱۰ نگرفتم و علتشم بنظرم از مشکلم با استادش بود که داستانم رو خراب نمی‌کنه. این‌جا متوجه خطاهای شناختی ساختگی شدم: یک مغز نمی‌خواست زنجیره بشکنه، دو مغز چالش قشنگی پیدا کرد که دوست داشتم، سه یه داستان جالب از پاس کردن‌ها می‌تونم داشته باشم، چهار نیازمند یه گیمیفیکیشن قوی‌تر هستم!

نوشتن بیانیه یادگیری، ثبت نمره بهتر، ارزش گذاشتن دو هفته‌ای برای یه ترم چهار ماهه، تمرین یادگیری و کلی دلایل ریز و بزرگ دیگه‌ای هست که همه استفاده می‌کنیم اما اون‌ها محرک‌های لحظه‌ای هستن و من نیازمند چیزهای اساسی‌تر هستم که بتونم مغز رو دور بزنم و اینا دلایل منطقی هستن که همه می‌دونیم و بهمون می‌گن اما مغز بیشتر جذب داستان و بازی می‌شه و من به دلایل داستانیم (زنجیره، پاس شدن در ناامیدی، چالش) رو داشتم و نیازمند بازی بودم که با گیمیفیکیشن می‌شد اون رو طراحی کرد.

طراحی‌های امتحانات:

از بچگی به طراحی علاقه‌مند بودم و تابستون وقت چند جلسه رو بعد از چند سال علاقه‌مندی داشتم و رفتم، بعد از اون بابت کارها وقتی برای طراحی نبود و یه شب نزدیک امتحانات که وضعیت روحی مناسبی نداشتم برگه و مداد رو گرفتم و چیزی کشیدم و فرستادم تو گروه دانشگاه. شوخی، خنده و تشویق بود؛ گیمیفیکیشن پیدا شد! کشیدن نقاشی و فرستادن تو گروه دانشگاه، البته افزایش کلکسیون نقاشی خودمم جزو گیمیفیکیشن بود اما دیده شدن لحظه‌ای این‌جا اثربخش تر بود.

از اون‌جایی که از بهم ریختن و دیر خوابیدنم گله‌مندم اما تو سکه‌های دو روی بدون برنده از مزیت‌ها هم گفتم، این‌جا کمک کرد و وضعیت به زبان الگوریتم این‌طور بود:

  • ساعت ۱۰ شب شروع می‌کردم تا ۷ صبح می‌خوندم
  • ۷ آماده می‌شدم برای امتحان و ۱۲ بر می‌گشتم
  • می‌خوابیدم تا ساعت ۷، ۸ شب
  • ۷ تا ۸ شب ریست می‌کردم و می‌خوردم
  • اگه فردا امتحان نبود نقاشی می‌کشیدم وگرنه برو به مرحله اول

می‌دونم الگوریتمم توی لوپ بی نهایت میوفته اما این الگوریتم روی سیستم عامل مغزم به اجرا در میاد و دیفالتش این‌طور بود که امتحان تموم بشه برگردم شمال و این شبیه قطعه کد css بود که آخرش !important گذاشته باشم. در هر صورت این الگوریتم جواب داد و من علاوه بر این‌که مشروط نشدم، همه رو قبول شدم . دو نمره نسبت به ترم قبل افزایش معدل هم داشتم :))

حفظ ۵۰۴ در دو روز

ترم دوم کارشناسی توی درس زبان تخصصی کامپیوتر قرار شد چند جلسه اول ۵۰۴ رو یاد بگیریم، هر جلسه حدود ۸۰ لغت گفته می‌شد و وقت زیادی از کلاس بابت چنین چیزی می‌رفت و جای اعتراضی نبود چرا که بابت چنین کاری منتی هم از سمت استاد بود و خب از دانشگاه هم انتظار زیادی نمی‌ره، لغت‌هایی که گفته می‌شد تو جلسه بعد پرسیده می‌شد و اگه جواب می‌داد مثبت و بی پاسخ‌ها هم منفی براشون ثبت می‌شد.

شرایط من طوری نبود که بخونم برای هر جلسه و حفظ کنم و هر وقت به استاد راجبش می‌گفتم جوابش این بود ۵۰۴ رو باید تو راه و حمام حفظ کرد، شاید حرفش درست بوده باشه اما سبک یادگیری‌ها متفاوته و من عادت دارم با تمرکز کامل سراغ کاری برم و از طرفی خوندن توی مسیر وقتی نیم ساعت خوابیده باشی یچیز شبیه فحش دادن به خودته و تمام ساختار جهان رو زیر سوال می‌بری تا ثابت کنی این کار حتی مفید هم باشه ارزش‌مند نیست در اون شرایط. طبق این روال هر جلسه منفی ثبت می‌شد و فکر می‌کنم بیش از ۸ منفی داشتم و مابقی هم با غیبت پر شده بود، شرایط خوبی برای یه درس سه واحدی نیست.. اما به استاد گفته بودم موقع امتحان حفظ می‌کنم و اگه ممکنه تاثیر منفی‌هارو در صورتی که معنی اکثر لغت‌هارو نوشتم کم کنه و خب خندید و گفت همه همین رو می‌گن.

شب‌های امتحان بود و من باید ساختاری که ساخته بودم رو پیاده می‌کردم: با تکنیک سرگرمی و سیستم پاداشی که برای امتحانات ترم دوم ترتیب داده بودم به کمک مغز داستان‌گو برای رسیدن به خواستش که داستان حفظ ۵۰۴ در دو روز بود، و رقابت خاموشی که با استاد داشتم که اعتبار کلمه‌ی مهدی رو پیشش گذاشتم تا ثابت کنم همه همین رو می‌گن گزاره‌ی اشتباهی برای گفتن به هر شخصی هست و چندین چیز دیگه که شاید بعدا راجبشون خواهم نوشت؛ تونستم ۵۰۴ رو تو دو روز حفظ کنم :))) البته یه لغت رو به خاطر نیاوردم و ۱۶.۵ شدم.

اگه احیانا نیاز دارید بخونید: چگونه ۵۰۴ را دو روز حفظ کنیم؟ (ویژه شب امتحان)

مثال‌ها زیادن و علت مثال زدن من از دانشگاه اینه که زمان زیادی اون‌جا صرف می‌شه و دانشگاه چالش‌های زیادی می‌تونه داشته باشه. بنظرم خطاهای شناختی و دور زدنشون می‌تونه تاثیر زیادی در پروداکتیویتی ما داشته باشه و به ما در پیش برد کارهامون کمک کنه، مغز برای انجام کارها قرار نیست کمکمون کنه و شاید خیلی وقت‌ها اراده و چیزهای این چنینی کافی نباشه. چرا که کار مغز حفظ بقا و مصرف بهینه‌ی انرژی هست و این دستگاه پیچیده‌ی که اون بالا هست اگه سی پی یویی بود نیازمند چندین سیستم خنک کننده‌ی بشدت بزرگ و منبع تغذیه‌ای به اندازه یه اتاق بود.

در هر صورت اگه زندگی رو تئاتر در نظر بگیریم، می‌تونیم علاوه بر بازیگر بودن قسمتی از کارگردانی، نویسندگی هم به عهده بگیریم

نظرات (۸)

  • Mehdi Arman
    ۱۳۹۹/۰۲/۲۴ - ۸:۰۲ ق٫ظ

    مهدی‌جان نوشته جالبی بود…
    بازم بکن از این کارها xD

    پاسخ
    • مهدی درویشی
      ۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۷:۲۱ ب٫ظ

      قربانت مهدی جان
      کلا این کارا باعث می‌شه که زندگی یه کوچولو جذاب‌تر بشه و از حالت یه نواختش خارج بشه، ممنون از وقتی که برای خوندن گذاشتی 🙂

      پاسخ
  • صابر محمودی
    ۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۶:۵۵ ب٫ظ

    جالب بود.
    اینجوریم که میگی زیاد سخت نیست.چندتا تمرین و مدلسازی میکنی تا دستت راه بیوفته بعدش آسون میشه.
    راستی این طراهارو میشه اوورد تو ۳D MAX کمک خواستی در در خدمتم.

    پاسخ
    • مهدی درویشی
      ۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۷:۱۹ ب٫ظ

      سلام صابر، خوشحال شدم اسمت رو این‌جا دیدم!
      راجب سخت بودن، تمرین و مدل‌سازی منظورت رو متوجه نشدم چون جایی از اون ننوشتم این‌جا. منظورت از طرح‌ها همین نقاشی‌هاست؟ آره فکر کنم می‌شه آورد یعنی باید طراحی دوباره بشه اونجا، مرسی بابت کمک هنوز دلیل کافی برای نصب تری دی مکس تو این سال‌ها پیدا نکردم :))

      پاسخ
      • صابر محمودی
        ۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۱۱:۱۹ ب٫ظ

        یادی از ما نمیکنی، نه منظورم از سخت نبودن درس و حفظ کردن و یه قسمتشم خود نقاشیا بود.
        برای اووردن تو ۳D MAX باید اینا اسکن بشن بعد تبدیل به متریال بشه یکم سخته ولی میتونم روش کار کنم اگه خواستی، با فتوشاپم میشه تبدیل به متریال کرد اونجوری آسونتره.
        ۳D MAX الان برای چاپگرای ۳ بعدی یا قطعات رباط و بخوای برای CNC بفرستی باید بلد باشی ، پیشنهاد میکنم یاد بگیری.
        راستی شمارت پاک شده اگه تونستی زنگ بزن اگه شمارمو داری.

        پاسخ
        • مهدی درویشی
          ۱۳۹۹/۰۳/۰۷ - ۱:۲۷ ق٫ظ

          شاید این‌طور باشه ولی خب حفظ کردن همیشه برای من دشواره،‌ هرچند به سختی چیزی اعتقادی ندارم.
          راجب تبدیلش اطلاعی ندارم اون‌‌قدر ولی باحال می‌شه، متاسفانه بعد یه سنی باحال بودن اولویت مهمی نمی‌تونه باشه بابت همین ترجیح‌ میدم وقت نذارم
          شاید آینده بابت قطعات ربات برم سراغش یا شاید solidworks، نیاز معیار انتخاب یادگیری می‌شه تو این‌ زمینه فعلا :))
          مرسی بازم، باشه پیام میدم.

          پاسخ
          • صابر محمودی
            ۱۳۹۹/۰۳/۰۷ - ۱۱:۲۴ ق٫ظ

            اوکی ، کلا ۳D MAX برعکس فوتوشاپ یادگیری و کارکردن باهاش سخته و حوصله میخواد چون فوتوشاپ ۲بعدیه و اون سه بعدی. کمک خواستی چندتا اموزش دارم بهت بدم .راستی چندتا نمونه کار تو صحفه اصلی سایتت هست به نظر نمیرسه خودت انجام داده باشی چندتاشم تکراریه ولی درکل سایتت خوبه
            درباره بیتکوین و بلاک چین هم اگه دوست داشتی بنویس.

          • مهدی درویشی
            ۱۳۹۹/۰۳/۰۷ - ۲:۳۳ ب٫ظ

            مرسی لطف داری
            نمونه کارا یسری تصاویر موبایل، پی اس فور و .. هست که به صورت پیش‌فرض روی سایت بود حوصله تعویض با نمونه کارهای خودم نبود، جایگزین می‌کنم مرسی که گفتی.
            راجب بیت کوین و بلاکچین هم اطلاعاتم اون‌قدر نیست که درباره‌ش بنویسم ولی وقتش شد می‌نویسم

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *